اینجا اتاقکی است که عکسهای عمرم را هرروز ظاهر میکنم

فرمانفرما

مادربزرگ:چی میخونی؟ من:کتاب مربوط به درس و من که دوباره زبونم شروع میکند به مزخرفات گفتن از مارکسیست و مارکسو لنینو و نظریه ارزش اضافه نظریه ارزش اضافه و چگونگی ارتباط اسیه با بنیامین و کتاب پاساژها.... برای یه پیرزن سنتی که صوب تا شب قرآن رو پاشه!!! برا همین از خودم متنفرم از این مغزکپک خورده که شده انباری اشغال پاشغالای تاریخی و اون که دوباره داستان رو شروع میکنه :خونه خانوم که بودیم جباره خانوم دختر بزرگه فرمانفرما روزای تعطیل میومد خونه خانوم کتلت میپخت از اون بزرگا ،یه ظرف بزرگ بر میداشت زیرشو کاغذ نقره ای میزاشت و کتلتارو یکی یکی میچید کف ظرف لابلاشم جعفری و ریحون روشو کاغذ المینیومی چهارتا میکرد و روشم یه حوله میکشید.میزاشت تو یه سبد حصیری و با نوکرش میومد خونه خانوم جباره که میدونی کیه؟ و من الکی سری تکون میدم ،دختر فرمانفرما خواهر مریم ،زن کیا نوری.... و همه اینا ربط پیدا میکنه به نظریات والتر بنیامین من !!و این داستان ادامه داره برای بار 500 بارکه همه دخترای فرمانفرما خوشگل بودن و کلی خدم و حشم داشتن و زمستونا کتای پوست با نوکرای آماده از خونه خانوم یه عکس مشیر الدوله بدیوار یادمه با کلاه قجری بسر و مدالهای اویزون به کتش. و آقا که در طبقه بالا شرح کتاب مینوشت و هرموقع بسراغش میرفتم از تو جیبش یه شکلات سفت مث سنگ بمن میداد. قدیما یه عکس از فرمانفرما داشتیم که امروز هرچی بمادر گفتم گف نمیدونه کجاس. مردی با نگاه نافذ نشسته رو صندلی تقریبا میانسال و دخترهایی که پشتش ایستاده بودن برای این داستان های مادربزرگ من شرحهایی کهن میتونم بنویسم .مثلا یکیش همین ربط والتر بنیامین از جنبش تکثر چاپه تا خونه فرمانفرماها و شیرینی های پنجره ای همه چیز دنیا بهم ربط داره همه چیز از خونه مارکس تا خونه فرمانفرماها ،از من تا تو در یه جای دیگه هممون نخ هایی هستیم مربوط بهم کشیده شده تا این ور من و اونور تو.




نظرات:


متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی